قطره با دریا، دریاست، ورنه قطره، قطره و دریا، دریاست.
من قطره ای ناچیز دور از دریای بیکران شما مردم خونگرم بودم که به شما پیوستم تا سرنوشتمان را در دست بگیریم و از نو بسازیم، اقیانوسی باشیم که با یک موج عظیم ناخالصی را از خود جدا و به زلال وجود واقعی خود برسیم.
من باید از خود بگذرم تا به شما برسم و ما باید از خود بگذریم تا به خدا برسیم: اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم.
بیایید همگی با یاری جستن از خداوند تغییر بنیادی در خود و در جامعه مان ایجاد کنیم، نگرش و تفکراتمان را تغییر دهیم(چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید)، بیایید سدها، قالب ها و تارهایی را که به دور خود ساخته و تنیده ایم، بشکنیم و بدریم تا به بلوغ فکری شایسته ای که سزاوارش هستیم برسیم.
بیایید از سدهای من، قوم، عشیره، طایفه و ... بگذریم و یکی شویم، یک دل و یک زبان تا بتوانیم حرفی برای گفتن، چیزی برای خواستن و راهی برای برخاستن و رفتن داشته باشیم.